جدول جو
جدول جو

معنی زبان موی شدن - جستجوی لغت در جدول جو

زبان موی شدن
(قُ چِلْ لَ / لِ کَ دَ)
مانند زبان موی درآوردن. برای مقصودی زیاد سخن گفتن:
شد زبانم موی و شد مویم زبان
از تظلم این چه بیداد است باز.
خاقانی.
گرچه ز افغان مرا با تو زبان موی شد
در همه عالم منم موی شکاف از زبان.
خاقانی.
زبانش موی شد وز هیچ روئی
بمشکین موی درنگرفت مویی.
نظامی.
و رجوع به زبان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ / دُ سَ ک دَ)
فصیح و بلیغ شدن. فصح. (منتهی الارب). رجوع به زبان آور شود
لغت نامه دهخدا
(دَ تَ / تِ کَ دَ)
کنایت از باریکی سخن. موی شکافی در سخن:
چاکر بثنا زبان کند موی
تا موی به امتحان شکافد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا